*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

چه زیباست.!..پرنده مهاجر

  

اونی که می خواستی تو غبارها گم شد مرغی شد و پشت حصارها گم شد

اسم تو رو، رو بال مرغ ها نوشت  رو کـُنده ی سبز درختها نوشت 

یه روز که بارون میومد بهش گفت  یه روز دیگه ، رو موج دریا نوشت

دریا با موج هاش اونو از خودش روند مرغ هوا گم شد و اونو گریوند

اونی که می خواستی تو غبارها گم شد مرغی شد و پشت حصارها گم شد

باد اومد و تو جنگلها قـدم زد اسم تو رو ؛  از همه جا قـلم زد

ببین جدایی چه به روزش آورد چه سرنوشتی که براش رقم زد

  

 

وسط نوشت:از اونجا که هرحرفی راهرجا نمیشه گفت!.این پست را بذارید بحساب شب

زنده داری و دلتنگی و اینکه فقط حرفی با خودم زده باشم.پس لطفاً دنبال دلیل نگردید.! 

گشتم نبود.!!!!..نگرد...نیست که نیست.!!!  

  

دردها را لمس می کنم   ...    تا تو را حس کنم  

 و در این وادیه  ...   در طلوع صبح دیگر 

 برای آرزوی قاصدک لحظه ها   ...   نامت را پرنده مهاجر بخوانم 

 تو بر من باشی... و من با نام تو پرواز کنم 

 چه زیباست! 

 زیبا نامیدن پرواز مهاجر   ...   بال زدن در اوج نا امیدی 

 ... تا رسیدن به قله شادی ...  

زنده باشید و سلامت..تا بعد..یاعلی مدد..قاصدک 

عشق به شکل پرواز پرنده ست  عشق ؛ خواب یک آهوی رمنده ست 

نظرات 51 + ارسال نظر
شاپرک پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 08:58 http://shaparak49.blogsky.com

سلام ..مهربان

متن شعر اغازین خودش قاصد و پیام رسون بود....!!
خب تا حالا شاهد با خود صحبت کردن و نوشته هایی از سر دلتنگی شما نبودیم..!!!ولی این حق هم هست که گاهی از دلتنگی هاتون بنویسید...!! امیدوارم اون حس سبکی و ارامش رو هم به دست بیاورید.... این نیز بگذرد..!!!

اون پرنده ی مهاجر..همیشه عاشق پرواز♥
حالا با دلی شکسته میخونه چه غمگین اواز
توی یک هجرت جمعی دست بی رحم زمونه
اونو از جفتش جدا کرد..تا برای همیشه تنها بمونه
حالا تنها ..حالا خسته ..بادلی از غم شکسته
بی صدا تر از همیشه ..با خودش تنها نشسته..
با صدای غم گرفتش.. شعر تنهایی میخونه
سوز غمگینن صداشو ...اونی که تنهاست میدونه

به امید شادی دل دریایی تان...♣

مریم پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 11:23 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام
قاصدک عزیز ؛ نمی دونم برای این پست شما چی بنویسم شاید دلیلش اینه که شما خیلی سربسته نوشتید .
فعلا این شعر فریدون مشیری رو به شما تقدیم می کنم تا بعد :

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو می خواندم از لابتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی هرچه تو گویی و تو خواهی

راستی من تا به حال کاسکوی به این قشنگی ندیده بودم رنگش خیلی منحصر به فرده ...چه عکس قشنگی ازش گرفتید انگار داره با دقت هر چه تمامتر به حرفهای کسی گوش می ده ! چی بگم قاصدک عزیز ؟ خیلی سخته !

چشم به راه تو...(شاپرک) پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 12:02 http://shaparakekhial.blogfa.com

سلام برعموقاصدک مهربون.....
حالتون خوبه؟؟رسیدن بخیر....سفر خوش گذشت؟؟؟
نوشتتون زیبا بود اما ازونجاییی که شما گشتین و نبود منم نمیگردم...
راستی ممنون از راهنماییتون بابت دستورالعمل های کپی...اتفاقا چند روز پیش داداشم بهم یاد داد.
امیدوارم لحظه لحظه زندگیتون سرشار از شادی باشه.
التماس دعا....یاعلی

هستی(گلهای زندگی من) پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 12:09

سلام
اووووووووووووووووووووول
بخونم و بیام عمو

هستی(گلهای زندگی من) پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 12:13

خیلی زیبا بود شعرش و عکس ها عمو ممنونم پست زیبایی بود

ستاره پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 15:14

پرواز پرنده

دیشب در خواب صدای پرواز پرنده ای را شنیدم
شاید کاسکویی که می رفت تا هجرت کند به دیار دور
به سرزمین احساس

نر م و سبکبال
رویای مرا با خود برد
دیدم
از دشت شقایقها گذشتیم
ازدریا
ازجنگل
از کوهها

و دل تنگی اش را با من قسمت نمود و پیام داد تا که رسانم به گوش دوست

آرام بگیر تا که من آرام بگیرم
گر چه دوریم از هم ........
دلت از هر چه غم و اندوه دور

مریم پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 15:22 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام قاصدک جان

داشتم شعری از هوشنگ ابتهاج . سایه رو می خوندم دلم خواست بعضی از بیتهاش رو برای شما بنویسم !

یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
.........................
چه شیرین و چه خوشبوست، کجا خوابگه اوست؟
پی آن گل پرنوش چو پروانه بگردید
............................
رخ از سایه نهفته‌ست، به افسون که خفته‌ست؟
به خوابش نتوان دید، به افسانه بگردید
........................
تن او به تنم خورد، مرا برد، مرا برد
گرم باز نیاورد، به شکرانه بگردید

راستی حالتون چطوره ؟ بهترید ؟

فاطمه پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 18:35

سلام...

بابا ودلتنگی؟!!!اخه واسه چی من که از همه جا بیخبرم!این همون کاسکویی که ازش میگفتید؟!چه نازه البته من یکی دیدم نه با این رنگ با رنگ زرد!!

حتما یه چیزی هست که دنبالشید ولی خوب حتما پیداش نکردید!!!

یعنی مام دنبالش نگردیم؟!!یکی بیاد منو از بلا تکلیفی دربیاره!

مثل اینکه زبونم لال اینجا رو خاک غم برداشته!!!

فاطمه پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 18:37

حتما این دلتنگی بی معنا نیست!پس سکوت میکنیم تا بابایی اروم بشه وخودشون حرف بزنند!!هر چی هست ایشا...خیره!

فاطمه پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 18:39

سلام...

باباجون واستون اتفاقی افتاده؟اخه هیچوقت اینجور اپی نمیذاشتید!!!میذارم تا اروم بشید شاید اینجوری بهتره باشه!

شـــــهریار پنج‌شنبه 12 فروردین 1389 ساعت 20:21 http://shar00.blogfa.com

سلام حاجی :

امید وارم که سال خوبی رو شروع کرده باشی در کنار خانواده

قالب قشنگ و متین به مناسبت سال جدید گذاشتی./

اخیش یه خورده دلمون وا شد خدائی با متن اهنگ فائقه اتشین( گوگوش )

همیشه شاد و سر زنده باشی کاکا ./

کاژا جمعه 13 فروردین 1389 ساعت 01:08 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز:
این یاد داشت رو که براتون می نویسم از یکی از دفترای خاطرات قدیمیم ، جدیدا خوندم: ( از دکتر شریعتی )
خدایا!
به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ
بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کردم،
سوگوار نباشم!

شاد باشی بزرگوار!

دوست تنهایی ها جمعه 13 فروردین 1389 ساعت 03:38

دیگران رفتند خانهء خویش باز-ما بماندیم وتو و عشق دراز
هرکه حیران تو باشد دارد او-روزه در روزه نماز اندر نماز
سلسله از گردن ما بر مگیر-که جنون تو خوش است ای بی نیاز
هر که او بنهد سری بر خاک تو-کن قبولش گر حقیقت گر مجاز
حسن تو باید که باشد بر مراد-عاشقان را خواه سوز و خواه ساز

عباسی جمعه 13 فروردین 1389 ساعت 10:42

سلام و عرض ادب
همین

فاطمه جمعه 13 فروردین 1389 ساعت 19:50

سلام..

سیزده بدرم تموم شد وبازم مثل همیشه میشیم مزاحم همیشگی..

امیدوارم حالتون بهتر شده باشه!منم خیلی ناراحت شدم ایشا...خیره و مصلحتی تو کاره..

زنده باشید وسلامت

دوست تنهایی ها شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 01:27

نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه رسید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آیینهء جویبار گر یهء بید
به دورما که همه خون دل به ساغرهاست
زچشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
ازین چراغ توام چشم روشنایی نیست
که کس ز اتش بیــــــداد غیر دود ندید
گذشت عمر و به دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح امید
کراست سایه دراین فتنه ها امید امان؟
شدآن زمان که دلی بود در امان امید

ه.ا.سایه

شـــــهریار شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 03:29 http://shar00.blogfa.com

سلام : [گل]

شـــــروو با حکایت اموزنده (( :::::::>>>>> ایا مردم این دیار برایتان اشنا نیستند؟ <<<<<::::::: )) اپ شد ./[لبخند]

منتظرم :

کاژا شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 06:51 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز
ممنونم از لطفتون
به والله قسم که تمامی اطرافیانم می دونن که آدم کینه ای نیستم! و به همون یکتای بی همتا قسم که هیچ گاه بدی ها به یادم نمونده!
اما این بار چنان حرف نامربوطی زده شد که ...!!
بگذریم!
شما درست می فرمایید!
دنیا و کائنات پاسخگو خواهند بود!
ممنون !

ما فی ها شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 13:10 http://ar00m.blogfa.com

اقای قاصدک سلام
یه توضیح : ما فی ها همون فهیمای دچار دگردیسی شده است اگه بازم یادتون نیامد همون که خاطره تعریف می کنی با کمی گوشه کنایه (که البته خداییش بی منظور بود ) امدم سلام عرض کنم

سمانه شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 13:18

دوباره سلام عمو ...

من به پست قبلیتون نرسیدم ولی نمیتونم ازش بگذرم ...

کامل خودنمش... و حسابی دلم گرفت ...

میدونی عمو من از خودم شرمندم و برا خودم متاسفم میدونید خوب این حرفیو که میخام بگم متاسفانه تو جامعه ما ازاین حرفا زیاده و نمیشه هم نادیده بگیریش منم مث همه بودم خوب بچه هم بودم و تحقیقم نکرده بودم...

عمو منم میخام یه خاطره براتون بگم....

من مال یه نسلیم که کنکور و این چیزا توش سخت بود و برامم خیلی مهم بود اون موقع همه دنیام این چیزا بود...

من زمان کنکورم یه دختر عمه داشتم که اونم مث من میخوند و با هم کنکور دادایم ولی با این تفاوت که شوهر عمه من جانباز البته ازاونایی که خودشم نمیدونه ترکش به کجاش خورده البته درصد جانبازیشم بالاست و سهمیه شامل دختر عمم میشد...

زمانیم که کنکور میدادیم همممون آرزومون این بود که تهران قبول شیم... خلاصه نتایج که اومد درصدامون تقریبا شبیه هم بود شایدم مال من کمی بهتر .. ولی اون روانشناسی علامه آورد من اهواز... از عصه دق کردم ...
ازاون روز به بعد از این جور سهمیه ها متفر بودم و جانباز و شهدارو فقط به چشم سهمیه و مزایا میدیدم حتی باهاشونم بد بودم و فکرمیکردم آدمای بی سوادی هستند...
البته یه دوست داشتم که خیلی فهمیده بود و شاید هزار بار بیشتر تو گوش من خوند که سمانه اینطور نیست و اینا باباشونو به خاطر من وتو از دست دادن یا مثلا بابای فلانی یه دست نداره تو خودت اگه یه دستتو از دست بدی چی کار میکنی....

باورتون نمیشه حتی بابام دعوا میکردم که چرا تو جبهه از اون ترکشای شوهر عمه ایی نخوردی...
تا اینکه سال سودم دانشگاه که بودم یه بار تو آشپزخونه خوابگاه (شاید به نظر شما چیز ساده ایی باشه اما حسابی رو من اثر گذاشت)
قابله داغ یکی از بچه گرفت به بازو من و کمی سوخت ..
داشتم دق میکردم که نمیدونم جاش میمونه و از این جور حرفا کلی ناراحت بودم ... دوستم از فرصت استفاده کرد و گفت تو یه ذره دستت سوخت اگه مث اون جوونا بودی و مثلا یه پا یا یه دستتو از دست میدادی چی کار میکردی مگه اونا با ما چه تفاوتی داشتی...
به خدا ازاون روز دیگه کاملا نظرم عوض شده حتی در مورد شوهر عمم ...
هر چی باشه اونم تو یه فضایی بوده که شاید هر لحظه جونشو یا یه عضوی از بدنشو از دست میداده...
نمیدونم شما چی هستید .... آخه چطوری بودی که اینقدر ساده از دو تا پاتون گذشتید و خیلی راحت با موضوع کنار اومدید و زندگی عادینونو کردید...

آخه خدا روح شما رو چقدر بزرگ آفریده مطمئنم سایزش با همه آدما فرق داره....

از وقتی با شما آشنا شدم که دیگه مطمئن شدم که شما ها چه آدمای بزرگی بوده و هستید ....
و اینکه واقعا تو جامعه الان شماها نادیده گرفته شددید...

خیلی وقت بود میخاستم ااین حرفا رو بگم ... اما فکرمیکردم شما ناراحت میشدید من راجع بهش بگم...

اوفیش راحت شدم همشو گفتم

Salam samane khanum
sistemam kharab shod o hal ham nadaram net biam..ba mobail sakhte tozì bedam az fateme bepors mige
badan miam migam
kamentet chon harfe aksare nasl e emruze ra taeed kardam ta bad javabgoo basham ama age khoshet nemiad begu hazf konam
mamnun az lotfet..ya ali madad

سمانه شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 13:39

سلام دوباره خدمت عمو قاصدک گرامی ....

یادم رفت راجع این پست همینجوریتون بنویسم...

اول اینکه آنچه از دل برا آید لاجرم بر دل نشیند...

احساستونو میشه توش کاملا حس کرد....
مخصو صا از ایت قسمتش....
دردها را لمس می کنم ... تا تو را حس کنم

بعدشم یه خورده پستتون غمگینه....

نبینم عمو قاصدکمون دلش گرفته ها....

سمانه شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 13:43

برم دیگه عمو قاصدک تا با دمپایی نیفتادین دنبالم...

لنگرامو جمع کن و رفع زحمت کنم....

ولی نگرانتونم....

مواظب خودتون باشید...

ایشالله همه چی درست شه....شما دوباره شاد شاد باشید

به قله شادی برسید

alnilam شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 15:15 http://www.zanooy-orooj.persianblog.ir

سلام! سلام! خوبید خوشید؟چه خبرا؟ چکککار میکنییییییییییییییید؟!؟!! خوش گذشت؟؟ بدوئید سوغاتی منو بدید بیاااااااااااااااااااد :دی
دراین مدت بسی دلمان تنگ شده بود برایتان که گفتنش نیز اشک را از چشم پیاز هم در می‌اورد اما دلخوش بودیم به خوشی شما!
انشام خوب شده نه؟!
چه خبرا؟ بابایی این پستتون خیلی مشکوک میزنه!
این پرنده مهاجر که اینجا داره بال بال میرنه احیانا همون(...) تشریف ندارن که دم به دقیقه فریاد بابایی بابایی و دوست دارم دوست دارمشون گوش فلک رو کر میکنه و خاری د چشم مان؟!
فکر کنم هموشونناااااااا!
نکنه بلا ملایی سرش اومده؟ توروخدا بگیدا بنده طاقتشو دارم!! :دی
الهییییییییییییییییی!

Are..hamoone ke hamash migoft : babaee eshghe mani...par zad o raft.!!

alnilam شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 15:17

بابایی ما که انگار دیگه کم کم از صحنه روزگار زندگی شما حذف شدیم اما...بقیه چطورن؟!؟!
دست پیشو نگرفتم پس بیفتما! خوب خداشاهده که ا.ضاع چقدر...

alnilam شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 15:21 http://www.zanooy-orooj.persianblog.ir

این روزها که دارم باروبنه سفرکربلامو میبندم همش یادپارسالم یاداونروزا کع شما قرار بود برید کربلا هی خدافسی میکردید هی نمیرفتید! فکر کنم من انقدر ((منع)) شمارو کردم این بلا به سرم اومد و خودم بالاخره بعد6ماه بکش واکش قرار شد برم! هنوزم باورم نمیشه مادرم میگه تا اونجا نرسی باورت نمیشه و بعدش هم شاید....
خیلی یاد پارسالم یادش بخیر که ما فکگر میکردیم باباییمون یه جون25 سالس تهش درومد که بابا بابایییییییییییییه‍ امیدوارم همیشه همونقدر دلتون جوون باشه عزیز دل.
خیلی دور بودم به ظاهر این چندوقته ولی خداشاهره همیشه توی فکرشما و بقبیه بچه ها بودم
برمیگردم انشالله برای عرض خداحافظی
فعلا
یاعلی

کاژا شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 22:23 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!
آپم و منتظر نظر ارزشمند شما!

Sharmande..felan sistem nadaram..badan khedmat miresam

ساغر شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 23:12

سلام عموی مهربون...
اومدم بگم بیادتون بودم...گفته بودین نیستین...
حالا اومدم دیدم اپ کردین...
سلامت وموفق باشین...وسال رو با انرژی اغاز کنین
ساغر

ساغر شنبه 14 فروردین 1389 ساعت 23:28

غمتون رو حس میکنم...
پرنده های مهاجر همه باهم مهاجرت میکنند اگه یکیشون جا بمونه خیلی احساس تنهایی میکنه...
چشم به اسمون میدوزه تا ....
ولی حتما تو این جاموندن هم حکمتی ست....
سالم وسرزنده باشین....
اصل دلهامونه...اصل دلتونه که هر لحظه بیادشون پر میکشه

Saghar khantme aziz
adresetun ra gom kardam..sharmande..1 bar dige lotf konid badan khedmat beresam.mamnun

سمانه یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 00:51 http://tabasom66.blogfa.com/

سلام بر عمو قاصدک عزیز...

عمو اشکالی نداره هر طور که شما صلاح بدونید....

ولی شما چتون شدهههههههههههههههههههههه

آخه همیشه پر از انرژی بودید....

نکنه من چشتون کردم

mesle inke fateme khanum khub tozih nadad behet.!!
badan sistem dorost shod behet migam farghe oon 2 heyvoon ra.!!!
Bazam mamnun az lotfet.shab khosh

دوست تنهایی ها یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 02:40

باغ برهنه



زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش
پیراهن حریر شفق را برید و رفت
من در حضور باغ برهنه
در لحظه ی عبور شبانگاه
پلک جوانه ها را
آهسته می گشایم و می گویم:
آیا
اینان
رویای رندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می کنند ؟
در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه می سراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آندم جوانه های جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود

Heyf ke sistemam baz ghat zad o nemitunam farsi begam:mamnoon az hamdardit duste tanhaeeham.!

شعیب یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 10:42

سلام
با عرض تبریک سال نو [گل]
فصل گلایه هامون جوونه زده!‌ نمیاین تماش؟ [لبخند] البته غنچه هایی که بوی بهار نمیدن.... [ناراحت]

Agha shoeyb man barha omadam ama chon shoma inja nemiaee magar bara khabare ap "pas sharmandatam.dige nemigam..

فاطمه یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 11:09

سلام به باتبایی...

چی بگم بگم بازم بابایی بی نتمون!!یه کاری کنید این سیستمتونو بندازید داخل جوی اب از شرش راحت بشید یه نوونوار دیگه بخرید!!!فکر کنم حتما بازم یه مقدار پول تو گلوش گیر کرده

سمانه جون مگه من بهت توضیح ندادم گلم؟بازم میپرسی لازم شد بیام یه بار دیگه مفصل ماجرارو توضیح بدم!هر کی از بابایی سوال داره و میخواد به جواب برسه بیاد پیش من!(بابایی به این میگن سواستفاده از نظرات دوستان!!!قبلنا وقتی نت نبودید دوستاتونو میپروندم)

زنده باشید وسلامت

اوای بودن یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 11:30

سلام
سال نو مبارک البته با کلی تاخیر

خاطره ی خیلی جالبی بود در عین حال حزن انگیز

فقط می تونم بگم اجرتون با خدا

Manam tabrik migam
kash adres mizashti..khosh bashi

صاحبه یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 14:41

سلام قاصدک عزیز
من اولین بار ه که به وبلاگتون سر زدم
واقعا خیلی دلی نوشتین
واقعا که شما بر و بچه های جبهه به خدا نزدیکترین به هر حال اینم یه نوع سعادته نمی دونم اگه منم سنم راه میداد یا اگه تو اون زمان بودم از میهن دفاع می کردم یا نه
منم مثل شما هنگام اعدام صدام هیچ حسی نداشتم با اینکه عموم با تر کشی که به فرمان اون بودت شهید شد شاید چون می دونم جاش الان خیلی خوبه .
بازم ازاون روزابرامون بنویسین ما نسل جدیدا خیلی به این قسمت از گذشته احتیاج داریم . امیدورم همیشه موفق باشید

Chera adres nazashtid ta jobrane mohabbat konam??

سمانه یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 19:52

سلام به عمو قاصدک عزیز....

عمو فاطمه جون کامل برام تو ضیح داد ولی من یه کم زیادی سنگدل بازی در آوردم....

الان برا همدردی اومدم.....

نمیشه حالا شما دوباره شاد شید...

خوب چی بگم میخام خوشحال باشید سرزنده باشید... مثل همیشه

کاش برمی گشت پیشتون..تا شما غصه نخورید

میگم کاش این سیستم نابود میشد کلا تا دیگه شما هیچ گونه دسترسی بهش نداشته باشید ...
بعد برید یه سیستم جدید بگیرید

Net nayam.??..net be joonam basteh!!!
Chashmmmmm.amre digehee bashe??!!!.avalin forsat miam..albate age mikhay biyam mikham ra baz bebin ...cheshmake molla loghati.!!

فاطمه یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 22:24 http://ghasedakekhial.blogfa.com/

سلام قاصدک

من شما رو نمی شناسم و اولین باره که به وبلاگتون سر می زنم درسته منم خبر دارم که یه نفر قبل از من وبلاگی با این اسم داشته ولی حذفش کرده
ممنون سر زدید همیشه سر بزنید خوشحال می شم امیدوارم وبلاگم به زیبایی وبلاگ مریم خانومی که می گید باشه

بله متوجه شدم که انگار اون آدرس دیگه متعلق به شما شده.
همیشه سر کیزنم اما لازمه به شما هم بگم که معمولا تموم مطالب همه را میخونم و همین توقع را هم دارم از همه.!
زنده باشید..یاعلی مدد

بیتا یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 22:35 http://www.darknesswithin.parsiblog.com

گلکم
ای گل قاصدکم
قلبکت غمگین است
کوله بارت خالیست
سخنت رنگ عزاست
زلفکت آشفته است
نفست ،
وای چرا عطر دلدار ندارد همراه
گلکم ، قاصدکم
بوم من عشق آباد
هیچ پیغام نداشت
ای گل قاصدکم راست بگو
دلبرم را نکند گرگ ربود
در ده ما ، حتی یه نفر مرد نبود ؟؟

شـــــهریار دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 02:56 http://shar00.blogfa.com

سلام حاجی حون:

خواب بودم الان نمیدونم باورت میشه یا نه ./ یهم دلم تنگ شد برای اون پست قبلیت./

از خواب که بیدار شدم یک راست امدم دوباره خوندمش

نمیدونم چه جور بگم ولی همیشه با حس خوبی از اون موقع ها با همه سختیهاش زندگی میکنم./

بفرما چائی جوشیده اخر شب.!!!

سمانه دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 15:01 http://tabasom66.blogfa.com/

سلام عمو قاصدک ملا لغتی...

میگم کاش یه چند تا سر مشق بهم بدید من یه دفترچه روش بنویسم املام خوب شه...

ولی حالا برا اینکه شما راضی بشید از اون ورا بیاین

از رو غلطم چند بار مینویسم

میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام
میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام میخوام

عمو فکرکنم دیگه بس باشه دستم خسته شد

ولی اگه لازمه دوباره بنویسم

سمانه دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 15:03 http://tabasom66.blogfa.com/

راستی عمو

پرواز را به خاطر بسپار ....

پرنده مردنی(رفتنی) است

صاحبه دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 20:18

سلام
شما خیلی لطف کردید که به نظر من احترام گذاشتید وجواب دادید .
والله من ا ز شاگردان کاژا جون هستم وبلاگ خودم ندارم ولی از صمیم قلب وبلاتونو دوست دام
چون به من اینو یادآ وری میکه که مشکلات و سختیهای من تو زندگی در مقابل مشکلات و سختی های شما خیلی کوچیکه و چه جوری با مشکلات کنار بیام از شون خاطره شیرین بسازم
از امیدی که به ن دادید ممنون

اختیار دارین.کمترین وظیفه درقبال حضور و لطف عزیزان تشکری خالیست که متاسفانه بدلیل نداشتن وبلاگ مجبورم به نوشتن در همینجا بسنده کنم.!.خوشحالم که نوشته هالی بی رمقم مورد اقبالتون واقع شده.زنده باشید و همیشه سلامت.یاعلی مدد

دوست سبز دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 22:36

کلمه:دقایقی پیش فیض الله عرب سرخی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با سپردن وثیقه به مرخصی ۵ روزه آمد.

به گزارش خبرنگار کلمه فیض الله عرب سرخی که در حوادث پس از انتخابات بازداشت و بیش از ۹ ماه در اوین بود، دقایقی پیش از برای مرخصی ۵ روزه آزاد شد.

برای آزادی این عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وثیقه یک میلیاردی تعیین شده بود

دوست سبز دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 22:42

رئیس شورای نظارت بر صداوسیما: این سازمان خودسر عمل می کند

رئیس شورای نظارت بر صدا و سیما گفت: «این سازمان در برابر برخی از نظرات این شورا مقاومت می‌کند و به دلیل ضعف قانونی، این شورا نمی‌تواند صدا و سیما را به رعایت مواد قانونی ملزم کند.»

به گزارش فارس، حسین مظفر در این خصوص گفت: «شورای نظارت بارها به صدا و سیما در قالب مکاتبات اداری تذکر و هشدار داده است، اما متاسفانه تنها بخشی از این تذکرات از طرف صدا و سیما اصلاح شده است.»

رئیس شورای نظارت بر صدا و سیما در ادامه با اشاره به اینکه این سازمان برای پخش تعدادی از تبلیغات خود توضیحاتی را به این شورا ارائه می‌کند، اظهار داشت: «به دلیل ضعف قانونی، شورای نظارت نمی‌تواند صدا و سیما را الزام به رعایت مواد قانونی کند و در حال حاضر این شورا تنها در مقام ابلاغ، تذکر و پیگیری نامه‌ها است.»

وی در ادامه خاطر نشان کرد: «چنانچه ضعف قوانین بر طرف شود می‌توان اعمال قانون و الزام بهتری برای منع صدا و سیما از پخش برخی تبلیغات به کار برد.»

دوست سبز دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 22:43

زهرا بهرامی بازداشتی روز عاشورا بیش از 3 ماه در سلول انفرادی بند 209

یکی از زنان دستگیر شده روز عاشورا بیش از 3 ماه است که در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین بسر می برد وتا به حال از داشتن ملاقات با خانواده اش محروم بوده است.


بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، زهرا بهرامی 45 ساله بعد از اعتراضات گسترده مردم در روز عاشورا با یورش مامورین دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل شد . او از زمان انتقال تا به حال در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین بسر می برد و در طی این مدت بارها مورد بازجوئی قرار گرفته است و بازجوئیهای او چندین ساعت ادامه داشته.در طی بازجوئیها توهینهای اخلاقی ، شکنجه ها ی جسمی و روحی وحشیانه علیه این زن زندانی بکار برده شده است.


بازجویان وزارت اطلاعات با شکنجه ها جسمی و روحی سعی در وادار کردن زندانیان سیاسی به اعترافات دروغین و مصاحبه های تلویزیونی هستند. خانم بهرامی به دلیل ناشناس بودن تا به حال تحت شدیدترین شکنجه ها جسمی و روحی قرار گرفته است.

ایده دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 23:25 http://yourebestreally.blogfa.com/

سلام دمت گرم خوشم اومد ازت پیش ما بیا

نظر لطف شماست.خدمت میرسم.البته انشاالله که این کامنت مختص قاصدک باشه!!!.آخه اوائل با دیدن همچین کامنتهایی ازخود بیخود میشدم اما بعدها متوجه شدم که اینو به همه میگن و من همچین هم قابل تعریف نبودم!!!!.به هرحال .ممنون از حسن توجه تون

دوست تنهایی ها دوشنبه 16 فروردین 1389 ساعت 23:59

شیوه ی ما

نتوان گفت که این قافله با ایمانند

خسته و خفته از این خیر جدا می ماند

این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنی

این سفر همره تاریخ بجا می ماند

دانه و دام در آن راه فراوان اما

مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند

می رسیم آخر و افسانه ی وا ماندن ما

همچو داغی بدل حادثه ها می ماند

بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه

خروش نعره ی ماست که در گوش شما می ماند

بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی ما

مرد باهر چه ستم هر چه بلا می ماند

ستاره سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 01:06

سلام و شبتان بخیر

این کامنت فقط جهت احوالپرسی نوشته و ارسال می گردد و هیچگونه اغراض سیاسی در آن وجود ندارد.

امیدوارم که احوالتان روز بروز بهتر و شادتر گردد.

سلامت باشید و سبز

اغراض سیاسی؟؟!!!.متوجه منظورتون نشدم!!!
نکنه بخاطر جوابیه کامنت بالاییه؟!!
خب من باورکنید دیگه بعدازیه عمرگدایی فهمیدم شب جمعه کی هست!
نمیتونم باورکنم کسی از راه نرسیده ازم تعریف کنه!!!
حالا شما چرا بخودتون گرفتید؟؟!.منکه همیشه سپاسگزارشما ها بودم!
بازم ممنون از لطفتون.ببخشید اگه وبتون نمیام.چون احتمال دار امشب آپ کنم!!!!!

ستاره سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 03:09

سلام و باز هم شبتان بخیر

خوب اگر آپ کنید من از حالا و در مطلب قبلی نسبت به مطلب جدید اول از آخر

قاصدک عزیز من معمولا به کامنت های دیگران کاری ندارم و اگر هم بخواهم از نویسنده کامنت نام می برم.مثلا سلام هایی که به مریم خانم و یا داش سلیمون کردم.

اما منظورم از اینکه اغراض سیاسی وجود ندارد این است که غالب اوقات ممکن اسن که کامنت هایم رنگ سیاسی داشته باشد ..... اما این کامنت فاقد اون خصیصه است.
موفق باشید و سلامت
در پناه حق

ممنون که بامراجعه مجددتون منو ازگمراهی دراوردید!!
شما همیشه اولید گرچه همیشه هم گفتم دیروزود رسیدن ملاک نیست مهم رسیدنه!.بازم ممنون. مجددا عذرمیخوام بابت عدم حضور دروبتون.انشالله فردا شب جبران میکنم.چون هنوزم درگیر آپ جدیدم!
میدونیدکه بی گل و بلبل نمیشه!! .شب خوش..یاعلی مدد

صاحبه چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 01:36

سلام
نه من اینو قبول ندارم که نوشتهاتون بی رمقه
وگرنه این همه مورد لطف دوستان قرار نمی گرفت
ولی میشه لطف کنین بیشتر خاطره بزارید
راستی من هر کسو میبینم ازش می خوام در حق ما کنوری ها دعا کنه شما هم برای ما دعا کنین
سر افراز باشید

پس چرا تو پست قبلی کامنت میذارید؟؟!!!!
ممنون..شما لطف دارید..
باورکنید همین الانم خیلیها تعجب کردن که چی شده امسال خاطره نویس شدم؟!!!.اما چشم..اگه چیزی یادم اومد و قابل خوندن بود حتما اطاعت امر میکنم.
انشاالله که کنکور هم بروفق مراتون میشه.زیاد نگران نباشید.
لایق باشم حتما دعاگو هستم..کاش وب داشتید تا شرمنده محبتتون نمیشدم و خدمت میرسیدم..زنده باشید و سلامت..یاعلی مدد

صاحبه چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 21:36

دوباره سلام
شاید چون اولین بار اینجا براتون کامنت گذاشتم
ولله خودم تو فکر وبلاگ درست کردن هستم ولی فعلا اصلا وقت ندارم چشم هر وقت درست کردم آدرشو حتما می دم تا منت بزارید و مطالعه کنیدو نظر بزارید
من واقعا از لطف که نسبت به من انجام دادید و در وبلاگ کاژای مهربونم ازم یاد کردید سپاس گذارم
سر افراز باشید

انشاالله که وقت میکنید و درست میکنید وبلاگتون را
اما خب چرا اینجا کامنت میذارید پس؟؟؟!!!!.
اختیار دارین.کمترین کار حضوردر وب خانوم فیزیک بود جهت تشکر از محبتتون..زنده باشید و سلامت یاعلی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد