*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

کارت تشخیص هویت!

سلام؛حقیقتش فکر نمیکردم نوشتن از خود و نقبی به خاطرات زدن میتونه مورد توجه بخشی 

ازنسل سوم باشه ویا بهتر بگم مورد توجه نسل سومی هایی که اینجا همیشه لطف و حضور 

دارند.بر آن شدم بخاطر اینکه پست قبلی و خاطرات تلخش را اگر فراموش نمیکنم ؛ 

لااقل بخاطر تغییرذائقه ء دوستان؛خاطره طنز گونه و واقعی دیگه ای را نقل کنم! 

امید که کمافی السابق مورد اقبال و توجه تون واقع گردد 

 

 

زمان: اول بهمن ۱۳۶۴ 

مکان:ترمینال مسافربری جنوب(خزانه فرح آباد) بخارایی فعلی!!

همیشه وقت رفتن به منطقه راضی نمیشدم کسی دنبالم بیاد و همون 

دم درخونه خداحافظی میکردممغروراما بار آخر؛خدا رحمت کنه جمیع اموات را؛ 

از پس برادرم بر نیومدم و برای بدرقه تا ترمینال همراهم اومد.تعجب 

وقت خداحافظی بهش گفتم:اهل خونه و بخصوص مادرمون را آمادهء 

شنیدن خبرهای ناگوار کن!! گفت: برو چرت نگو دم آخری!عصبانی 

گفتم: ازمن گفتن بود! غیبگو هم نیستم اما اوضاع منطقه و بروبیا های 

غیرعادی نشون از این میده که عملیاتی بزرگ در راهه و مطمئنم که این 

تو بمیری از اوناش نیست و محاله سالم برگردمپلکحالا تو فکر کن دارم 

خودمو لوس میکنم!.خوشمزهاما از عمق نگاهش فهمیدم که حرفمو باورکرده؛ 

چون خودش هم حدود دوسال درمنطقه کردستان خدمت کرده و در واقع 

در دوجبهه جنگیده بود هم با متجاوزین عراقی و هم با کردهای کوموله و 

دمکرات که ازفرصت استفاده کرده و خواستار تجزیه ایران و ایجاد 

کشوری بنام کردستان! بودند .سبز

بگذریم..جملات آخرم را تعمدی وقتی گفتم که اتوبوس درحال حرکت بود!

چون میترسیدم بغضم را ببینه!.نگرانهمیشه همینطور بودم.خب آدمیزاده دیگه!!

اصلاْ هم باکی ندارم بگم که روزاولی که رفتم منطقه جنگی باشنیدن صدای 

انفجار توپ دشمن تموم سرتاپام به لرزه افتاد!.البته ترس ِذاتی نبود.!. 

میشه گفت:اکتسابی بود هیپنوتیزمچون بادیدن ترس دیگران میترسیدیم و با دیدن 

چهره بشاش دوستان؛ حتی حاضر میشدیم داوطلب بشیم برای گشتی 

شناسایی.!!. تاییددردسرتون ندم ! رسیدم اهواز و از اونجا هم راهی آبادان؛ 

مقر استراحتگاه گردان شدم.اون روزآ هرکی از مرخصی برمیگشت با خودش 

تعدادی مجله و بخصوص جدول میاورد تا درمواقع بیکاری وقتمون را باهاش پر 

میکردیم.!رویااین مجله ها سنگر به سنگر میگشت بصورتی که صاحب مجله 

بعداز یک هفته؛دیگه نمیدونست کدوم سنگر را بگرده تا گیرش بیاره!!.کلافه 

قرار هم این بودکه هیچ کسی حق نداره جدولها را با خودکار حل کنه!.چشمک 

بارها شده بود که خودم یه جدول را سه چهاربار حل کرده و پاکش کرده 

بودم!!. خندهیه روز از سر بیکاری شروع کردم به خوندن مطلبی در مجلهء 

دانستنیها که برام جالب بود: نوشته بودکه در آینده چون کره زمین جای 

کافی گیر نمیاد (قریب به مضمون)لذا امریکاییها دارن رو پروژه ای کار میکنند 

تا در کره مریخ گورستانی بسازند و امواتشون را انتقال بدن به اونجا! 

پیش خودم گفتم:چه شود اون دوره و زمونه؟؟!!! شیطان  

یه فاتحه اهل قبور برا مردم میلیونها دلار خرج برمیدارهخنده  

 

روزها گذشت تا اینکه در منطقه آماده باش دادند و پس از چندین روز 

عملیات افتخار آفرین والفجرهشت با پیروزی کامل به اتمام رسید. 

قبل از عملیات؛گروهان رابه خط کردند و بعداز توجیه عملیات؛به همگی  

کارتهایی دادندو گفتند:مشخصات کامل تون را بنویسید و همراهتون باشه؛ 

تا اگر شهید یا مجروح شدید؛ از این طریق بشه شناسایی تون کرد.!

یادش بخیر رفتم سراغ دوستی اصفهانی ام که داشت کارتش را 

تکمیل میکرد.دقت کردم دیدم محل دفن را امامزاده ای نوشته بود 

که الان اسمش یادم نیست!.ازش پرسیدم جریان این امامزاده چیه؟ 

گفت:روبروی خونه مونه و خیلی دوست دارم اگه شهید شدم اونجا 

دفنم کنند.خدا رحمتش کنه.نمیدونم آخر اونجا دفن شد یانه؟!. 

ولی شهید شدنش را به چشم خودم دیدم.. ناراحت

انشاالله بشرط بقای عمر بعدها درهمین رابطه مینویسم.  

  

خلاصه!.هرکی هرجا را که دوست داشت؛از پیش برا خودش رزرو کردلبخندرویا 

بچه ها گیر داده بودن به من که ؛تو مشخصات همه را خوندی!! خب کارت 

خودت را بده ببینیم چی نوشتی؟!.ازاونجا که بین دوستان چیزی بنام 

محرمانه وخصوصی وجود نداشت!کارتم را دادم بهشون بخونند!.

با خوندنش دیدم هرکی یه چیز نثارم کرد!!

همون دوست اصفهانی گفت: این دم آخری نمیخو ای جدی باشی؟! ابله

گفتم:مگه شوخی دارم با کسی؟!.خب مطمئنم شهید نمیشم و فوقش 

مجروح میشم.نمیدونم چرا هیچ وقت به این باور نرسیدم و یا اینکه سعادت 

شهادت را نداشتم؟!!.بالاخره اینکه عملیات تموم شدو همونطورکه توپست 

قبلی نوشتم در سحرگاه روز۴فروردین ۶۵مجروح شدم و بعداز چندین روز 

اومدم اهواز و بعد بیمارستان امین اصفهان وبعد از تعطیلات نوروزی که به 

خانواده خبر دادم !  به بیمارستان شهیدچمران تهران منتقل شدم  

اون روزآ کار همه اهل خونه شده بود اینکه یه سربیان ملاقاتیم..بصورتیکه 

یادمه برا بازی دوتیم فوتبال قرمز و آبی به همه گفتم:دکترممنوع الملاقاتم 

کردهدروغگواونا هم باور نکردن.!.مجبور شدم روز بازی از تخت به هزار زحمت بلند

بشم و برم آسایشگاه دژبانی که زیرزمین بیمارستان بود و با خیال راحت 

نشستم فوتبالمو دیدمو سرحال از برد سه هیچ قرمزها

اومدم بالا که دیدم مادرم کنار تختم منتظر نشسته!!!

۱۶ فروردین بودکه برادرم اومد ملاقاتی و دیدم با اخم و تخم! 

نامه ای را انداخت رو تختم و گفت بیا.اینم وصیت نامه ت!! 

خودم زودتر ازنامه رسیده بودم به مقصدخوشمزهنامه را که بازکردم 

کارت شناسایی و تشخیص هویتم  را دیدم که نوشته بود: 

نام و نام خانوادگی: غزل قاصدک 

ساکن: تهران..تهرانپارس..(بقیه شم گفتن نگید!!)شیطان

 

گروه خونی  : A+ آ مثبت 

 

 یگان : گروهان ادوات ازگردان۱۷۱ تیپ ۳ لشگر۲۱ حمزه  

 درصورت شهادت محل دفن را مشخص کنیدکره مریخ  

 ضمن تشکر از دوست تنهایی ها.! از این شعر خوشم اومد گفتم به عنوان حسن ختام بذارم 

نتوان گفت که این قافله با ایمانند خسته و خفته از این خیر جدا می ماند 

 این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنی این سفر همره تاریخ بجا می ماند  

دانه و دام در آن راه فراوان ؛ اما مرغ دل سیر ز هر دام؛ رها می ماند  

می رسیم آخر و افسانه ی وا ماندن ماهمچو داغی بدل حادثه ها می ماند  

بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروشنعره ی ماست که در گوش شما می ماند  

بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ی مامرد باهر چه ستم ؛ هر چه بلا می ماند  

زنده باشید و سلامت..تا بعد..یاعلی مدد.  

نظرات 102 + ارسال نظر
قاصدک..خودم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 05:49

سلام بر همگی

اولا ببخشید که این پست هم طولانی شد

در ثانی.بازم ببخشید که بعلت طولانی شدن نتونستم خدمت تون برسم

(مثل همیشه که اینو میگم!!)اولین فرصت خدمت میرسم.حرف مرد یکیه!!!

مریم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 06:13 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام
خسته نباشید
خیلی خیلی جالب بود
برای الان همین قدر بسه ، چون می خوام اول بشم ...خودتون که حساب نیستید !
سر فرصت میام و می نویسم به شرط بقای عمر البته به قول بعضیها !

من کجا به حساب میومدم که اینجا بیام؟؟!!
بقول بعضیها؟؟!!.حالا من بعضیها شدم؟؟!!
همون بعضیها میگن مهم رسیدنه.دیر و زودش در اولویتهای بعدیه!!!
ممنون از توجه تون..تا بعد.یاعلی مدد

مریم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 06:29 http://raze-nahan.blogfa.com/

وای ! اووووووووووووووووووول شدم ؟
شاپرک کجاست ؟
باور نکردنی ست ولی حقیقت دارد
این کامنت برای کسب مقام دومی و تثبیت مقام اولیه
شاپرک جان ! تشریف بیارید و سومی رو تحویل بگیرید !
چرا غر می زنی ببم جان ؟
ما این همه بعد از شما چهارم و پنجم شدیم چیزی گفتیم ؟

نمیدونستم اینقدر ذوق میکنید سر صبحی وگرنه خودم از طرفتون پستهای قبلی کامنت دوم را بعداز شاپرک میدادم.هاهاهاهاهاهاها
شاپرک هم قول میدم الان داره میخونه.چون معمولا سحرخیزه
نمیدونم.شایدم امروز خوابش برده!!!!!!!

شاپرک سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 06:50

سلام ..وقت بخیر..

خب اول خدمت مریم جون عرض کن که زیاد در قید اول شدن نبوده ونیستم..چشمککککک..

همون ته صف باشم بیشتر خوشحالم میکنه..!! مخصوصا که وقتی نوبتم بشه وبگن تموم شد..هاهاهاها

حالا یه بار دوم شدید چه تریپ ایثار میذارید؟!!!
منکه گفتم مهم اومدنه!!..آخرهم بیایید تموم نمیشم(خودشیفته)
صبحتون بخیر شاپرک بهاری!!!
خب یکی محض رضای خدا در مورد آپ من نظر بذاره!!
موضوع آپ اول دوم شدن نبود هاااااااا

شاپرک سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 07:04 http://shaparak49.blogsky.com

دوستی های قدیمی ..خوبیش اینه که لحظه لحظه های شبانه روز طرفین رو از حفظیم..!!!
درسته قاصدک ..دقیقا همون وقت داشتم میخوندم..فقط یه ایرادیداره که با هوشی که از شما سراغ دارم حتما متوجه خواهید شد..!!!

از خاطرتون بیشتر خداحافظی هاش غمگینم میکنه..یاد اون روزا که پابه پای خانواده های راهیان سرزمین نور بغض و گریه میکردم..افتادم..! همیشه خدا حافظی برام از همه ی اتفاقها سختر و غم انگیز تره..!!!!

جالبه شما در منطقه هم درست از شوخ طبعی برنمیداشتید..!؟؟


شبانه روز را که نه!!! فقط میدونم صبح شما با قاصدک شروع میشه
چه خودشیفته شدم سر صبحی؟؟!!!!
با هوشی که دارم! باورکنید متوجه نشدم ایرادش را.!!!!
من تو منطقه هم املام خوب بود!! هیچ وقت نشد که دست را درست* بنویسم!!هاهاهاهاهاهاها
ممنون از لطفتون.چون میدونم بازم میایید و چون از خداحافظی هم بدتون میاد پس میگم تا بعد یاعلی مدد!!

ساغر سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 08:13

سلام عمو قاصدک مهربون...صبحتون بخیر...خوبین؟؟؟
خب بزارین منم اول مقام کسب کنم..اینجور که پیداست سومم ولی اگه بقیه نظرات تایید بشه فکر کنم دهم هم نباشم...
خب ممنونم که دعوتم کردین و تو خاطراتتون هم یادی از شهر من شده...خوشحالم
جالب بود!!!مریخ هم کره ایه برای خودش!!!مگه نمیتونه گورستان باشه؟؟؟چرا نتونه...خب بالاخره اصل این بوده که مکان دفنتون رو خالی نذاشتین...
شوخی کردمااااااااااا...دور از جونتون...انشالله صد سال زنده باشین...ولی خاطره ی با مزه ای بود...شوخیهاتون تو نوشته ها فیلمهایی رو که دیدیم برامون ملموستر میکنه...چون بر وبچه های جبهه خیلیهاشون همچین رو حیه ای داشتن....
اونوقت که اسم ترس اوردین یاد فیلم لیلی با من است افتادم...
بهر حال قسمت اینجور بوده دیگه....شما هم ثواب واجرتون کمتر از دوستان شهیدتون نیست....مطمئن باشین جاتونو کنار خودشون نگه داشتن
خب یکم شاد شدیم سر صبحی...
ممنون از حسن انتخابتون...
شاد ونویسا باشین همیییییییییییییشه...
یاحق

اگه بقول بعضیها خودم به حساب نیام که نمیام! شما سومید!!
شهر شما؟؟؟ آهان منظورتون اصفهانه!!.من قبلا توپستهام به اصفهان
اشاره کردم.مسابقه ورزشی داشتیم اونجا.!
دقیقا منظورم همون روحیه پرستویی درفیلم لیلی با من است بود!!
ممنون از حسن نظر و توجهتون..زنده باشید و سلامت.
صبح شماهم بخیر..یاعلی مدد

شاپرک سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 08:49 http://shaparak49.blogsky.com

چه..!!همون که خودتون در جواب کامنتم گفتید..!!

خدا رحمت کنه اخوی گرامیتون رو ..ایشون هم همچون شما حافظ مرزهای سرزمین عزیزمون بودند و ایثار ورشادت کردند..روحشون شاد

اعتراف کردن شجاعت میخواد که خوشبختانه شجاعت در این زمینه رو هم به اثبات رسوندین..

مثل همیشه مطلبی رو انتخاب کردید و به جا ازش استفاده کردید.(.همون کره ی مریخ)

اون زمان هم ملت رو سر کار میذاشتید ؟(ممنوع الملاقات)
خاطره ی جالبی بود ..حسابی فضای وب رو دگرگون کردید..
شعر زیبای دوست تنهایی هاتون هم بسیار دلنشین و به جا بود ..
موفق باشید . در پناه حق

خب شما که گفتید درست بگید چه خودشیفته!!!!!
انشاالله خدا اموات شما را هم بیامرزه.راستی دوهفته دیگه سالگردشه
یاد تونه پارسال؟؟؟.این آپ را که نوشتم تا آپ قبلی فراموش بشه یاد پارسال افتادم که روز سوم و قبل از ختم اومدم آپ کردم!!!
ممنون از حسن نظرتون..اما من تا حالا ندیدم که دوست تنهایی ها و نبض شقایق نظری به غیر از شعر بذارن اینجا!!!..اما هرکی میرسه میگه نبض شقایق کیه و دوست تنهایی ها نکنه خودتی؟؟!!!!
زنده باشی و همیشه سلامت..یاعلی مدد

عباسی سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 08:51

سلام خیلی جالب بود یاد آقای کلهر به خیر واقعا از وضع و اوضاع جبهه مطلع بودجدول و مینچ و شطرنج و یاد سربازی خودم افتاد تو کوههای حاج عمران و گروه تخریب

آقای کلهر از حال و روز خونه خودشم مطلع نبود که الان زنش طلاق گرفته و دخترش پناهنده شده المان و داره علیه نظام مقدس! جمهوری اسلامی فیلمهای سیاه نمایی میسازه!!!!!!!
آقا عباسی.شما هم توحاج عمران گریز میزدی به کره مریخ؟؟!!!
ممنون که اومدی..روز و روزگارت خوش و سلامت.یاعلی مدد

فاطمه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 09:45

سلام .صبحتون بخیر..

اه شمام افتادید تو خبر اپ؟!!!

فعلا پنجمم برم بخونم وبیام اگه نیومدم دارم صبحونه میخورم!!!!

بد کردم خبر دادم بهت؟؟.تازشم.متفاوت بود که!!
باید مثل همه بیام بگم منم آپم بدو بیا!!!!
ممنون.منم برم استراحت کنم بعدا میام تایید کنم کامنتهای بعداز صبحانه ات را.!!.خوش باشی

فاطمه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 09:52

چطوریاست که این چند بار از اون دوران میگید؟؟دلتون هوایی شده؟!پس مشخص شد ملا لغتی بودن رو از همون ایام یاد گرفتید!!!

بقول بچه ها اون دم اخری بازم دست از شوخی برنداشتید عجبا!!ادما یه وقتایی بهشون الهام میشه که واسشون اتفاقی میفته یا نه!بهش میگن حس ششم وشما این قوه ی تخیلو داشتید پس حقتون تو مریخ(زبونم لال)دفن بشید!!!

این اول صبحی منو به چه فکرایی واداشتید اقا جون مقصر خودتونید!

درخواستی بود وگرنه دیدی من ازخودم تعریف کنم؟؟!!!( بگو کم نه)!!!
باورکن من خوب میدونستم چه اتفاقی میخواد بیفته.تو پست قبلی هم گفتم که توخواب و رویا چی دیدم!!!
خوبیه کره مریخ اینه که اونجا هرکی واقعا دوستت داره رنج سفر را به جون میخره برای یک فاتحه خوندن!!

فاطمه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 09:57

خدایش اونوموقع به خودتون میگفتید قاصدک؟!!!!!!!!!!

دیگه سانسور نکنید اسمتونو!هی میگم گروه خونی من به شما میره همینه!!!

در کل ماجرای بامزه ای بود که به چندین بار خوندنش می ارزه!!

خوب میگفتید از این شعرها زیاد دارم واستون میفرستادم!!


بی صداتر از سکوتیم ولی گاه خاموش
نعره ی ماست که در گوش شما می ماند!!!

خب نمیشه که کامل معرفی کنم خودمو! واسه بعدها دستم خالی میشه!!!
آ مثبتی؟؟.چه خوب؟؟.یادم باشه برا همین گروه خونی هم مطلب دارم!
بقول خودت افتادم تو دور خاطره تعریف کردن!!!
ولی گاه خروش=خاموش*
یک غلط.۱۹ تمام خیرش را ببینی !!!

شـــــهریار سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 10:10 http://shar00.blogfa.com

ای ول حاجی جون :

خدا از سرت نمیگزره به دلایل مختلف : بماند چرا که خودت خوب میدونی:!!!!!!!

تاریخی رو که قید کرده بودی ۴فروردین ۶۵ یکی از دوستات که میشناسیش زنده زنده تو سردخونه کانتینر معراج اهواز انداخته بودنش که بعد 17 ساعت موقع تخلیه شهدا فهمیدند زنده است

شانس رو میبینی؟

من رو مجبور نکن که دست به قلم شم و.............


اههههههههههه این چه وب سایتی هست که من نمیتونم احساسم رو با ایکون مثل بقیه نشون بدم کلیک میکنم چیزی ثبت نمیشه که./

شهریار جان..آخرش وادار میشه اون دوست کانتینری که تعریف کنه!
مثل من که نذاشتن گمنام بمونم !!
راستی.من بعد از جنگ(سال۷۱) رفتم منطقه و بعد رفتم معراج شهدا و جات خالی تو استخرش تنی به آب زدیم و آی حال داد تو اون گرما که نگو!!. حالا اگه تواون گرما میرفتم تو کانتینر که دیگه فبهالمراد!!!!
ببین.دوستی مون جای خود اما به اسکای توهین نکن هااااا
من بهش تعصب دارم.!!.چیه؟؟
خوبه مثل بلاگفای آنتن و آدمفروش باشه؟!!!!

ما فی ها سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:02 http://ar00m.blogfa.com

سلام آقای سحر خیز!
اینقده بدم می یاد میان می نویسن اومدم وقت نکردم بخونم!
ببخشید اقای قاصدک: من اومدم ولی وقت نکردم بخونم بعد می ام می خونم !
عوضش کلی رفتم فضولی (کنجکاوی)
اینجا چه خبره همه فامیلن؟!
عمو قاصدک بابا قاصدک دایی قاصدک پسر عمو قاصدک بابا بزرگ ....؟
همین امروز سعی می کنم برگردم!
یه سوال دیگه : نکنه اینجا هر کی اول شه جایزه داره!
اگه اره من اول زنبیل گذاشته بودم!

اتفاقا منم اینقدر بدم میاد بعضیها میان میگن:
داشتم رد میشدم گفتم حالتو بپرسم!!
منم درجواب میگم: مگه وبلاگ من بچه سر راهی بود که جلو راهت سبز شد و توی رودرواسی موندی؟؟!!!!
البته این نظر لطف دوستانه که هرکسی ازظن خودشد یار من !!
حالا میخواد حقیقی باشه یا مجازی که البته مجازی اند همه!!
در مورد جایزه اول شدن هم.همون جواب بالا صدق میکنه!

سمانه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:09 http://tabasom66.blogfa.com/

سلام عمو قاصدک عزیز....

منم صدممممممممممممممممم

میبینید چه ذوقیم کردم

آره والله..ذوق هم داره.چون ؛ صد عدد ِ رُندیه.!!!!

سمانه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:16

دوباره سلام عمو ....

روز سه شنبه ۱۷ فروردینتون بخیر....

خاطرتون خیلی با مزه بود.... ولی هر چه قدم خنده دارو

بامزه باشه نمیدونم چرا من دلم میگیرهیه جورایی

تهش غمگینه

منم تا بعد یا علی مدد

من که همش این دورو برا دارم پرسه میزنم دوباره میام خدمتون


سه شنبه روز شانسه.!.اینو زمان شاه برا بلیط های بخت آزمایی میگفتن!!!.
دلگیرشدن نداره که..من کلی زور زدم تا غم آپ قبلی فراموش بشه!!
ممنون که همیشه میای..زنده باشی.یاعلی مدد

فاطمه سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:48

یادم رفت بگم منتظر نوشته وخاطراتتون می مونم!گلم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مثل اینکه اون کامنت خبر آپم امروز روت تاثیر مثبت گذاشته هااااااا.گلم!!!

هستی سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:52 http://gloeniloofar.blogfa.com

سلام آقا عمو
با اجزه شما برم مطلب را بخونم و بیام
بازم که خیلی دیر رسیدم
همه سحرخیزن ماشاالله.
به خدا منم زود پا شدم صبح خیلی زود نت نیومدم . خودتون که می دونید باید می رفتم برای تحصیل علم!

دیگه قسم خوردن نداره که.!.خب میدونم سحرخیزی و طالب علم!
ممنون که میخونی و باز میای.تا بعد.

حسین سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 11:59 http://downloadfilms.mihanblog.com

سلام عزیز.ارزو میکنم خوش و سر حال باشی.[گل]
وبت رو دیدم خیلی خوب بود.[دست][دست][دست][دست]

برات ارزوی سر افرازی میکنم.[بوسه][بوسه][بوسه][بوسه]

اسم من حسین هستش.خدمت گذار شما.[نیشخند][نیشخند]

دعوتت کنم که بیای و به وب من هم یه سری بزنی.[نیشخند][نیشخند][نیشخند]

وب من کاربردیه.این ادرسشه:http://downloadfilms.mihanblog.com

بیا تبادل لینک کنیم.[تفکر][تفکر][تفکر] اره خیلی کار قشنگیه.

با اسم( بزرگترین مرجع دانلود فیلم و...) لینکم کن.[قلب][قلب][قلب]

حالا که داریم رابطه ی خوبی رو شروع میکنیم اجازه بده

ادرس گروه یاهو ی خودم رو بهت بدم.توش عضو شو.

برای انجام کارامون خیلی جلو می افتیم.با هم دیگه بیشتر اشنا میشیم

میتونیم تبادل اطلاعات کنیمو...

http://downloadfilms.mihanblog.com/extrapage/fg

زود بیا گلم.منتظرم ها.[لبخند][لبخند][لبخند][گل][گل][گل]



………..|”"”"”"”"”"”"”"” ” “”"”"”"”|\|_
………..|……*اینم وسیله * بیا ….|||”|”"\___
………..|________________ _ |||_|___|)
………..!(@)’(@)”"”"**!(@ )(@)***!(@)

ممنون که وبم را دیدی!
رابطه مون؟؟؟ کدوم رابطه؟؟..کارهاموووووووووووون؟؟؟!!!!
ببین دوست خوب من..برا للینک شدن در اینجا درست مثل فیلم اخراجی ها باید گزینش بدی!! همینجور الکی نیست که!!
پیاده هم بیا اگه این بار اومدی.ممنون.گلم!!

هستی سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 12:03 http://gloeniloofar.blogfa.com

سلام آقا عمو
خدا رفتگان خاک را بیامرزد و خدا سلامتی بده به شما که الهی همیشه زنده و سلامت باشید.
خاطره شنیدنی بود و دلنشین
این شعر آخرم که از دوستتون ممنونم بابت ارسالش

خوشحالم که در هر شرایطی شوخی را کنار نگذاشتید و همین طور فوتبال را

سلامت باشید و التماس دعا

خدا انشاالله اموات شما را هم بیامرزد.
ممنون از حضور و توجه تون..فوتبال را اما خیلی وقته کنار گذاشتم
از بس پا شکستم در حین بازی!!!
شب تون خوش..یاعلی مدد

ramen سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 13:08 http://pcc2010.mihanblog.com/

سلام دوست عزیز وب جالبی داری اگه با تبادل لینک موافقی منو بنام وب عمومی لینک کن وخبر بده

نخیر..ممنون..موافق نیستم با تبادل لینک..اینم خبر!!!!

مرجان سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 13:09 http://love-never-dies.blogfa.com/

ما کشتیم خودمون را تا شما را بحرف واداریم اما...
از این به بعد باهاتون بصورت اسمایلی مکاتبه باید بکنم!!!!!!!!

شـــــهریار سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 13:16 http://shar00.blogfa.com

ایشششششششششش:

مامانم اینا:

سر جدت حاجی به علیرضا شیرازی مدیر محترم بلاگفا توهین نکن چرا که خودش تو قسمت ( اخبار سایت ) اعتراف به ادم فروشی کرده طفلی .حداقلش اینه که زیر ابی نمیره که باز جای شکرش باقی هست که با کمک سایت وبگذر ( اپی ) کاربر های
انچنانی رو با ذکر منبع تحویل از ما بهتران میده./

حالا برای ما که فرقی نمیکنه چرا که دیگه از تاکسی خالی نمیترسیم. قبلا ما رو بلند کردند./ میگن بار اولش وحشت داره./

هر جا بریم اسمون همین رنگه . از سایت توییتر که گردن کلفت تر نیستیم.

اقا شهریار..ممنون از اینکه تایید کردی حرفم را.
راستش خیلی دوست داشتم از خدمات وبگذر استفاده کنم اما یادمه
ایام انتخابات تا دوستی اومد بهم گفت آنتن تشریف دارن زود حذفش کردم.!!.
البته در مقابل اون حرفتون برا تاکسی و بار اول..! عده ای هم عقیده دارن به همون داستان قدیمی که پدری کلی پول رشوه میداد تا پسرش شب بیرون نخوابه.اما یه شب که نیومد از فرداش دیگه پشیزی هم خرج نکرد چرا که براش شب اول مهم بود!!!.

کاژا سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 14:12 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز
شما هم همیشه به من لطف دارین.
من و شاگردا و دوستام، زندگیمون و امنیتمون رو مدیون شما و امثال شما هستیم.
ماییم که باید از شما درس بگیریم. من فقط از دانش آموزانم خواستم تا با خوندن مطالب شما به خودشون بیان و زندگی رو زندگی کنند .
امیدوارم که همیشه شاد باشید و در پناه ایزد منان، سلامت.

در ضمن، من صبح اول وقت اومدم وخوندم!! اما فرصت برای نظر گذاشتن نبود!!
حرفی هم نداشتم، جز این که ::
به شماها می گن مرد واقعی!!
کاشکی ...!!
بگذریم......!!!! خیلی حرفا تو دلم هست که متاسفانه این جا نمیشه گفت!!!!!!

خانوم فیزیک عزیز.مجدد ازتون تشکر دا رم که به شاگرداتون درس قدرشناسی میدید اما من قابل اون تعاریف نبوده و نیستم..ممنون.
خانوم معلم .اینو قبلا هم گفتم حتی درمصاحبه ای هم گوشزد کردم و بهش ایمان دارم که امروز هم اگر اجنبی نگاهی چپ به گوشه ای از این آب و خاک بیندازه هستندخیل بیشمار جانبازان این مملکت که پشیمونش کنند.!.حتما در آینده خواهم نوشت که رزمندگان هشت سال دفاع مقدس آسمونی نبودن.اما آسمونی شدند!.توضیح بیشتر را بعدا میدم فقط خواستم بگم که لااقل لطف کنید و منو با این القاب شرمنده نکنید.
اگه اینجا نشه حرف زد پس کجا میشه؟؟!.تودنیای حقیقی که یا باید مراعات خیلی چیزها را بکنیم یا وادارمون میکنن به سکوت!
خواهش میکنم راحت باشید..!.زنده و سلامت و برقرار باشید..یاعلی مدد

ما فی ها سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 14:37 http://ar00m.blogfa.com

سلام
دوباره اومدم
خاطره ات رو خوندم
منتها یه سوالی هست که چند روز بدجوری ذهنم رو مشغول کرده !
از شما می پرسم چون رفتی جنگ چون شاید خیلی دلیل داشتی بری جنگ!
من برای رزمنده ها خیلی احترام قائلم.
خداییش احترام می زارم به شخصیت ایثارگر و .. گفتین تعریف نکنید چشم نمی کنم!
یکی دو روز پیش تو اتاق یکی از همکارا نشسته بود م یک اقای اومد به پرونده اش نگاه کردم دیدم فرزند شهید . بهش گفتم بهت نمی یاد فرزند شهید باشی ! اخه موهای جو گندمی داشت و به نظرم خیلی پیر اومد تصور دیگه ای از بچه های شاهد داشتم اونهم گفت زمونه پیرم کرده مشکلات
یکی از همکارای .... گفت : شما دیگه چرا به شما که خوب می رسن کارمند بانکی دانشجوی ارشد ماشین خونه همه چی؟
نمی دونم چرا بعضی ها بعضی چیزها رو قاطی می کنند نمی دونم چطور لذت پدر داشتن رو با لذت خونه یا کار مناسب .... از این هم بگذریم .
یادمه چند وقت پیش یکی به خاطر من مجبور شد به روح مادرش قسم بخوره بعد اومد گفت چون مجبورم کردی این کار رو بکنم قهر! از کارش خوشم اومد چون حس کردم واقعا برای مادرش ارزش قائله .. البته با پیاز داغ اضافه !از این هم بگذریم بد جنسیش در حد المپیک !
می دونی بچه شهید گفت :
نمی دونم باید بگم یا نه بچه شهیده یه سری حرف زد که اصلا نمی دونستم چی باید می گفتم
اون گفت: ...
می بخشید می ترسم ناراحت شی!
می ترسم فکر کنی ...
فقط اینقدر بگم که کاملا کار باباش رو برد زیر سوال !
می تونستم یه سری شعار بدم ولی هیچ جوابی نداشتم!
حیف که می ترسم ناراحت شین وگرنه می گفتم چی گفت و می دونم حتما برای سوال بی جواب اون اقا شما یه جواب دارین
من هر وقت می یام وبلاگ شما می افتم به وراجی
از تعریف خاطره تا ...
ببخشید!
واقعا ببخشید!


دوست عزیز ممنون از لطفی که دارید و تشکر از قدرشناسیتون
اما باور کنید من این کامنت را بیش از۵بار خوندم ولی سوالتون را متوجه نشدم!!.ولی درکل میگم که:توجامعه ما جوری القا شده که انگاری برو بچه های نسل اول و دوم از زور تنبلی گذاشتن رفتن جبهه تا بعد از جنگ بیان و سهمیه دانشگاهی بگیرند و ماشینی و رانتی!!
یه خاطره هم من براتون تعریف کنم:دوست جانبازقطع نخاعی دارم که میگفت: رفتم بانک حقوقم را بگیرم. مسئول باجه که تازه جایگزین قبلی شده بود بی محابا گفت: خوب حال میکنیدهااا خونه ای و ماشینی و حقوق مفت!!
(معمولامن جواب این گونه افراد گذرا میدم و میگم توحق داری) اما همین دوستم میگه بهش گفتم: با همین بدن سالمت بیا برای مدت یک شبانه روز بشین رو ویلچر و تموم کارهاتو باویلچر انجام بده(ببخشید.حتی قضای حاجت) اونوقت من حاضرم درقبال یک روز بهت حقوق یک ماهم را بدم!!
درضمن..هیچ وقت جواب یک نفر را تعمیم ندیم به همه.
خواه این مسول بانک..و خواه اون فرزند شهیدی که شما گفتید
اینا نظرات فردیه نه عمومی.پیشنهادمیکنم برای شناخت بیشتر توی لینکهام وبلاگهای روزچهاردهم و روزهای جانبازی را مطالعه کنید
ممنون از حضور همراه با درنگت..یاعلی مدد

ذره‌ای از آنچه هست سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 15:00 http://goharevojod.blogsky.com

چه بگویم ؟
که مهر بر دهانم زده اند و چنان شادم و در پوست دوست نمی گنجم [نیشخند]
نبودنم را عینه بودن بدانید ای یار شبانه ام ( قاصدک ) که من خفته ام و توبیداری

خب جواب اینو اول اومدم وبتون دادم. بعدش یادم رفت اینجا هم بنویسم
آخه دیشب سردرد ناشی از شب زنده دا ری داشتم!!!.شرمنده

محمد مهدی سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 18:15 http://sobhe14.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
خیلی وقت بود خدمت نرسیدم شرمندم
اما سعی می کنم با خوندن پست قبلی تون و خاطره قبلی نظرم را بدم
قاصدک عزیز، ما از خودمون گفته و نگفته همینیم
نشان واقعی ما این روزها فکر و نطرمون که بهش می بالیم و همراه و همسو با گذشته خودمون می دونیم.

دوست عزیزجانباز جناب سامع
منم هنوزم که هنوزه به گذشته مون افتخارمیکنم و هرگز نشده حتی درسخت ترین لحظات زندگی اندکی تردید به خودم راه بدم.
بزودی خدمت میرسم..تشکر از توجه تون.یاعلی مدد

مریم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 18:58 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام قاصدک عزیز
در مورد خداحافظی نکردن و گروه خونی تون و ایثار و فداکاری رزمنده ها دوستان نوشتند با اجازه ی شما من در مورد ایجاد گورستان در کره ی مریخ توسط امریکاییها بنویسم !
امریکا نزدیک به 10 میلیون کیلومتر مربع مساحت داره ... تو امریکا صحرا زیاده ...من نمی دونم چطور ممکنه امریکائیها برای دفن امواتشون مشکل داشته باشند ؟!!! چه حالا چه در آینده ! نهایتا اونا هم مثل هندوها جنازه هاشون رو می سوزونند و خاکسترش رو می ریزند تو آب یا مثل عربستان روی جنازه ها آهک می ریزند و در عرض ایکه ثانیه اونا رو متلاشی می کنند !
ببم جان من اینو می خوام بگم : شما فکر نکردید شاید قلم دست دشمن باشه ؟! آخه کدوم آدم عاقلی میاد این همه هزینه کنه تا مرده ها رو ببره کره ی مریخ ؟! این مطلب بیشتر به درد نشریه های فکاهی می خورده !
... قاصدک جان ، الان هم جدول حل می کنید می گن هر کی جدول حل کنه آلزایمر نمی گیره ها !
راستی فاطمه جون اینو خوب آمده بود :
خدایش اون موقع به خودتون میگفتید قاصدک ؟!!!!!!!!!!
فاطمه ، خیییییییییلی باحال بود !
و اما یک جمله هم خطاب به شاپرک عزیز !
درسته که دوستهای قدیمی لحظه لحظه های شبانه روز طرفین رو از حفظند.!!! و درسته که قاصدک باهوشی که داره می دونه اون موقع که شما داشتید می خوندید چه ایرادی داره !
می شه لطفا به ما دوستان جدید هم ایرادش رو بگید ؟!
من حدس می زنم کامی !!! تو اتاق خواب بچه هاست و شما نمی تونید لامپ روشن کنید برای همین چشمتون صفحه ی کیبورد رو نمی بینه تا بتونید کامنت بذارید درسته ؟
تو رو خدا اگه درست بود بهم جایزه بدید .
برمی گردم !

خانو م معلم.اون مطلب را من نگفتم هاااا.مجله دانستنیها نوشته بود
ممنون از اطلاعات جفرافیایی!! که دادید!!.اما اینگونه پروژه های تحقیقی
زیاد بوده و هست.مثلا درهمون شماره یادمه مطلبی داشت تحت عنوان:سرباز قرن بیست و یک..این سرباز به انواع خمپاره اندازها مسلح بود تم وم تجهیزات؛اعم از:لباسهای ضدگلوله و سیستم های ویدیویی و کوله پشتی و پتو بر ای خواب و البته غذای یک ماه این سرباز روی هم رفته ۱۵ کیلو وزن داشت. در حالیکه هنوزم علیرغم پیشرفت تکنولوژی به اون آرمانهاشون نرسیدند..منظورم اینه که خب وقتی الان دیگه درجنگها به حضورفیزیکی نیازی نیست اگه بنا باشه به اون حرف شما استنادکردکه امریکا پر از صحراهای خشکه و نیازی به گورستان در کره مریخ نداره ! پس این همه هزینه کردن برای تجهیز سربازی امریکایی هم بیفایده ست.امیدوارم که تونسته باشم منظورمو انتقال بدم.
در مورد جدول گرچه ادعایی ندارم اما حریف میطلبم!!
جدولی که بیش از۱۵دقیقه وقت بگیره حتما اشتباه تایپی داره توش!!
.فعلا همینقدر جوابیه بسه..یاعلی مدد

مریم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 20:39 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام مجدد
قاصدک عزیز ، من فراموش کردم از عکسی که گذاشتید و شکلکهای قشنگی که استفاده کردید تشکر کنم ... صبح من با همون دقتی که نوشته تون رو می خوندم به شکلکها نگاه می کردم ! مطمئنم کلی گشتید تا مثلا برای برد قرمزها شکلکی پیدا کنید که شال گردنش قرمز یک دست باشه ولی پیدا نکردید ! واقعا شکلک قشنگی بود !
خسته نباشید آپهای شما ساعتها طول می کشه جا داره بارها و بارها ازتون تشکر کنیم .
موفق باشید و سلامت و سربلند

اختیار دارین نظر لطف شماست..بله خیلی قبلا ها گشتم دنبال شکلک قرمز اما اینو پیدا کردم که مربوطه به تیم بارسلونا.
خب اونم قرمزه دیگه!!!.البته آبی هم توش هست!!
توجه و دقت دوستان باعث میشه هربار وسواس بیشتری داشته باشم برای آپ ها و عکسهای مربوطه.خدا آخرش را ختم بخیر کنه!
زنده باشید..یاعلی مدد

شاپرک سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 21:58

سلام مجدد..
قاصدک گرامی.نظرم رو در مورد پستتون نوشتم ..جوابشم گرفتم ممنون..
ولی در پاسخ به سوال خانوم معلم عزیز..عرض کنم ..بازم در نوشتن مرتکب خطا شدم ..حق با قاصدک و شماست ..باید مینوشتم خوبی دوستی های صمیمانه اینه که شناخت درستی از هم دارند....!!!!!
تا بحث دوست قدیم و جدید پیش نمیومد..!!
دیگه این که بله کامی توی اتاق بچه هاست ..ولی ایرادش این نبود..برای قاصدک گرامی توضیح دادم ..ایشون هم زحمتشو میکشن..البته چیز مهمی نبود ..بازم مثل خطای نوشتاریم اشتباه بود..!!!!
به هر حال ممنون از توجه بسیارتون..!
شب خوش♣

اون مو ردی که گفتید را من چک کردم و هیچ ایرادی ندیدم که توضیح ندادم(همون هوش و اینا)!!
ساعت دارسال را گفتید چون بالب تاب اومدید پس و پیشه اما الان اینجا درسته
منم ممنونم از توجه تون.شب خوش یاعلی مدد

دوست سبز چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 00:17

جرس:دکتر علی اکبر سروش استاد دانشگاه، در ملاقات اعضای خانواده بار دیگر بر دفاع از اندیشه های اصلاح طلبانه در برابر واپس گرایان تأکید کرد.



دکتر سروش در این ملاقات با بیان اینکه در بیست روز گذشته متحمل فشار سنگین بازجویی و اتهامات بی اساس بوده، اظهار داشته که در این بازجویی ها همواره از اندیشه های اصلاح گرایانه مبتنی بر دین رحمانی تأکید کرده و تنها راه برون رفت از فضای غبارآلود ناشی از انسداد سیاسی را احترام به حقوق شهروندان و تضمین آزادی های مدنی می داند.

این استاد دانشگاههای بابل در این ملاقات با توصیه به صبر و استقامت بویژه به دانشجویان، تأکید کرد در سایه دینداری و اخلاق مداری پیروزی نهایی از آن ملت ایران خواهد بود.

خاطر نشان می شود دکتر علی اکبر سروش پس از دریافت احضاریه از طرف دادسرای انقلاب بابل، روز شنبه 22 اسفند 88 خود را معرفی کرد که از آن تاریخ در بازداشت انفرادی بسر می برد.

دوست سبز چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 00:18

جرس: دیدارهای فشرده فراکسیون خط امام(ره) مجلس با چهار شخصیت سیاسی

انجام شد. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، در اولین دیدار، اعضای فراکسیون به دیدار مهندس میرحسین موسوی رفتند که در این دیدار مسائل مهمی پیرامون اندیشه های امام خمینی و هجمه و تحریفات صورت گرفته نسبت به این اندیشه در ماههای اخیر مطرح شد.

اعضای فراکسیون خط امام(ره)مجلس سپس به دیدار آیت الله هاشمی رفسنجانی رفتند.

در این دیدار نیز مباحثی پیرامون جایگاه مجلس و هد فمندشدن یارانه‌ها مطرح شد.

نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس به دیدار سیدمحمد خاتمی رفته‌اند.

مشروح این دیدارها متعاقبا منتشر می‌شود.

دوست سبز چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 00:19

پاشیدن رنگ بر روی تمثال آیت الله خاتمی،مقبره و پیام امام خمینی


جرس:عده ای افراد ناشناس در اقدامی وقیحانه به هتک حرمت مقبره نماینده و یار دیرین امام خمینی در استان یزد پرداختند.

در پی این اقدام وقیحانه همسر آیت الله خاتمی به نشانه اعتراض در محل دفن آیت الله خاتمی تحصن کرده و خواستار مشخص شدن عوامل چنین حرکاتی شد.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس« پارلمان نیوز» این افراد با پاشیدن رنگ بر روی تمثال آیت الله خاتمی،مقبره ایشان و پیام امام خمینی به مناسبت درگذشت آیت الله خاتمی اقدام وقیحانه ای را موجب شدند که در پی این اقدام جمعی از خانواده های شهدا و ایثارگران به سمت مقبره آیت الله خاتمی روانه شده اند.

در حال حاضر نمایندگان اصلاح طلب یزد خواهان شناسایی عوامل هتک حرمت آیت الله خاتمی شدند.

همچنین شورای تامین شهرستان یزد نیز در حال بررسی این موضوع شده است.


گفتنی است آیت الله روح الله خاتمی، پدر محمد خاتمی رئیس جمهور دور ه اصلاحات از علمای برجسته و موسس حوزه علمیه اردکان بود.


پس از پیروزی انقلاب، وی با حکم امام خمینی به عنوان امام جمعهٔ اردکان و نماینده امام در یزد انتخاب شد.



سیدروح الله خاتمی روز پنجم آبان ماه ۱۳۶۷ شمسی درگذشت.

بنیانگذار جمهوری اسلامی در پیامی وی را «یکی از چهره‌های تقوا، خلوص و ایمان» توصیف کرد.

دوست سبز چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 00:22

محتوای دیوارنویسی ها سیاسی شده است

جرس:شعار نویسی پس از انتخابات امسال در شهرهای بزرگ گسترش قابل توجهی پیدا کرد و محتوای آن از شعار نویسی خدماتی و تجاری به شعر نویسی سیاسی تغییر پیدا کرده است.



شعار نویسی در سال گذشته رشد قابل توجهی نسبت به سالهای پیش از آن داشت، به طوری که یک مقام مسؤول در این رابطه رشد شعار نویسی در این ایام را بیش از 10 برابر برآورد کرده است.

فردا نوشت: قائم مقام زیباسازی شهرداری تهران با بیان اینکه شعار نویسی در چند ماه اخیر رشد نامتعارف داشته و رفع آن به مشکلی برای همه مناطق تبدیل شده است گفت: بسیاری از همکاران ما در شهرداری موظف شده اند در خودرو هایشان اسپری های سفید رنگ داشته باشند تا در مسیر رفت و آمد از منزل به محل کار ،اگر با موردی مواجه شدند در جا به امحاء شعار ها اقدام کنند.

به گفته وی حساسیت این نوشته ها بالا ست و ما سعی می کنیم با از بین بردن آنها التهاب را کم کنیم.

وی در گفتگو با ماهنامه مهر نو وابسته به بهزیستی گفت:پیش از انتخابات شعار نویسی یک دهم اوضاع موجود بود و گرایش های سیاسی و جناحی هم در آنها وجود نداشت و بیشتر شکل خدماتی داشت.

با این حال طی یک و دو ماه گذشته تحرک وندال های سیاسی برای سیاه کردن دیوار خانه ها و اماکن عمومی به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کرده است که در این راستا نقش پلیس در برخورد با هنجار شکنان و شهرداری در امحاء سیاهه ها قابل تقدیر است.

هستی چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 12:29

سلام آقا عمو
تماشای فوتبال که خوبه
من اصلا فوتبالی نیستم متاسفانه

التماس دعا

اره خب.!
محتاجبم به دعا..یاعلی مدد

چشم به راه تو..شاپرک چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 17:53 http://shaparakekhial.blogfa.com/

سلام عموقاصدک مهربون...
ممنون از حضور همیشگی و پرمهرتون.....
من الان خوابگاهم و مثل اینکه این کافی نت خوابگاهمون هنوز با وب غزل قاصدکتون مشکل داره....
اما اینکه خاطره خیلی قشنگی بود....فکر کنم دوران جبهه و جنگ لحظه به لحظه ش براتون خاطره ست.
و این پستتون هم تو قاصدک ادینه ها هم مثل همیشه عالی بود....اجرتون با امام زمان(عج)
بهترین آرزوها را برایت دست فرشته ها سپرده...نگاهت به آسمان باشد...

چشم به راه همیشگی ردپای پرمهرتون....شاپرک

التماس دعا...یاعلی

اتفاقا داشتم میگفتم چه کم پیدا شدید که رفتم دیدم تو آدینه ها کامنت
گذاشتید و مجبور شدم انتقالش بدم اینجا! گرچه کامنتتون دومنظوره بود!
ممنون از لطف مداومت..هروقت نتونستی کامنت بدی راضی به زحمت
افتادنت نیستم..به مشق ! و درست برس فردا نگن قاصدک مانع بروز استعداد شد و مملکت از یه پرفسور حسابی دیگه محروم شد!!
میدونی که شوخی کردم.ناراحت نشی هاااا..در اصل این حرف را به تموم محصلین و دانشجوها زدم!
زنده باشی و سلامت.یاعلی مدد

ذره‌ی از هستی چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 18:58 http://goharevojod.blogsky.com

یادتون باشه که یادم نره یادتون بندازم که به یاد آورید چگونه نصیحتم کنید هااااااااااااااااااااا
سر شاپرکم داد نمی زنم
عربده سر میدهم ( تا دله بعضی ها بسوزه )
پس مراقب نعره هایم باشششششید لطفا

چه عجب نا پرهیزی کردید و بعداز مدتی برا یه پست دوبار اومدید!!!!
گرچه پستم به چشمتون نیومده هنوز!!!!!(تریپ دلشکستگی!!)
من حرفی ندارم عربده بکشید.اما گفتم اون بفرما زده که بیا سرم داد بزن.!.وظیفه داشتم حذرتون بدم!! باقیش پا خودتون.
اصلا بمن چه؟؟!!.میترسم همینم خودش بحثی بشه و به دنبالش سیل کامنتهای جورواجور روانه قاصدک بشه و بنیان قاصدک را بر باد بده!!

ذره‌ی از هستی چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 19:00

حالا جواب به کامنت من نمی دهید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اشاره به کامنت اولی

مگه جواب ندادم؟؟؟!!!!..الان برم ببینم چی شده که باز قرمز شدید و زیر لب بدوبیراه بهم میگید!!!!

شاپرک چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 19:41

با اجازه بزرگتر ها..

شمس نازنینم به کسی کاری نداشته باش بزن بر سر من
بلند ترین داد و صدای ممکنه رو که توانشو داری بزن بزن که داری خوب میزنی

شرمنده جناب قاصدک

منم که حرفی ندارم..برید وب همدیگه و هرچه فریاد دارید سر هم
بزن بزن که دارید خوب میزنید..!.
اگرهم احیاناْ خدای ناکرده اومدم میانجی گری هردوتون دست به یکی بشید و نعره بکشید سر من بجای فریاد.دشمنتون شرمنده...یاعلی مدد

سمانه پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 00:29 http://tabasom66.blogfa.com/

سلام عمو قاصدک....

من فکرکنم اینجا یه کامنت غیر تاییدی گذاشتم..

نمیبینمش گویا تایید نشده

مهم نیست هر طور راحتید....

شب خوش

بله..همون غروب دیدمش و جواب هم نوشتم اما گویا متاسفانه حذف شده..اما اگه غیر تاییدی بوده چرا دنبالش میگردی؟؟؟!!!!
عوضش امشب میام وبت و تلافی میکنم.آماده رگبار کامنتهام باش!!!!

حسین شیردل پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 01:04 http://www.makhfigah128.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!
شرمنده ام که اتفاقهایی افتاد و چند ماهی از دیدارم با شما گذشته.
امیدوارم سلامت باشید و این طور که مشخصه همچنان با انرژی و با طراوت دارید ادامه می دید .
دوباره لینکتون کردم.
در ضمن دوست داشتم یه آدرسی بهم بدید تا چند تا از کتاب هام و که همراه با برادرم نوشتیم براتون پست کنم.
ممنون می شم که در قسمت خصوصی برام بنویسید.
چند نفری آشنا از گردان حمزه می شناسم مثل آقای مفید اسماعیلی و نادر بذری و شهیدان بذری و ...
یا حق

دشمنتون شرمنده..فقط من تعجب کردم که چی شد یه دفعه و ناگهانی لینکمو حذف کردید؟؟گفتم خب زور که نیست دوست ندارید بیایید
برا همین باورکنید پریشب مقابله به مثل کردم و حذف شدید البته علیرغم میلم!!!.
کتاب؟؟؟.راضی به زحمت نیستم..حمزه گردان نبود لشگر بود و چون خیلی بزرگ بود متاسفانه نام این عزیزان را نشنیدم!.
تشکر از حضور مجددتون..زنده باشید..یاعلی مدد

محمد مهدی پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 09:48 http://sobhe14.blogfa.com/

سلام
اتفاقا خواندم همان پریروز ولی فراموش شد رجوع مجدد و ابراز نظر
بزرگوار همان قسمت اول را خواندم یاد گفته شما در یک سال قبل افتادم اما از عدول تان خوشحال و نیاز به یاداوری ندیدم چون خود گفتید به عرض برسانم که به نظر من اگر همه فقط با گفتن نکته ای از واقعیات بتوانند خط بطلان بر ریا و انحراف و ثبت وقایع به میل و نظر طیفی خاص جلوگیری کنند.
من قسمت هایی نوشتم که نحله فکری ام از جبهه و جنگ و رای اولیه ام به تفکر چپ آن زمان بر روی تخت بیمارستان انجام شد. این نکات و نکاتی از این قبیل را برای ماندن نیاز می بینم
بدون تعارف با قلم توانای خود که به شعر و هنر نیز اراسته شده این روند را ادامه دهید.

دوست عزیز جانباز.جناب سامع
اختیار دارید.قلم من کجا و قدرت بیان و توان شما کجا؟؟!!
ممنون از رجوع دوباره تون..اطاعت امرگردید همون اوامر سال گذشته تون
زنده باشی و همیشه برقرار..یاعلی مدد

محمد مهدی پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 09:55 http://sobhe14.blogfa.com/

سلام مجدد
راستی هنر شما در انتخاب شکل ها و محیط اطراف و همراه پست هاتون ست.دنی است. بی اندازه لذت می برم از این کار اگر چه در این ارتباط امی امی ام.
راستی بعد از مجروحیت رودرویی با مادر خیلی سخت بود من تحمل نداشتم زدم زیر گریه حتی توان پاک کردن اشگام را هم نداشتم وقتی می بوسیدم اشگ هاش خیسی صورتم و دو چندان کرد.
حیف چی بود؟ چی شد؟ به کجا انجامید؟!!

شرمنده میکنید.قابل این تعاریف نیست
اما من ترفند بکار بستم تا مادرم جلوم گریه نکنه !!
برادرم رفت بهش گفت: موجی شده و دکتر گفته اصلا نباید یادش بیاد کجا بوده و چی سرش اومده.!!.هاهاها
اونا هم اومدن بالا سرم و زل زدن به تختم و قسمت پایین تخت و جیک نزدند مبادا موج به سرم بزنه و دیوونه بشم!!!!!!
گریه هاشون وقتی بود که ازبخش میرفتن بیرون.!!!
این از خبر مجروحیت دادن و اونم از ملاقات اومدن شون!!
خدا از سر تقصیرهای من بگذره.!!.بلند بگو آمین.!!

ساغر پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 10:33

سلام...خوبین؟؟؟
اومدم جهت عرض ارادت واحوالپرسی....
سلامت وشاد باشین...

سلامت باشید..ممنون از احوالپرسیتون..
چشم...متوجه شدم که مدتیه سر نزدم!!!
اولین فرصت برا عرض ادب خدمت میرسم.
زنده باشید..یاعلی مدد

دوست سبز پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 12:30

تقدیر موسوی از استقامت و پایداری عرب سرخی


میرحسین موسوی به همراه دکتر رهنورد با حضور در منزل فیض الله عرب سرخی،با عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که روز گذشته از زندان آزاد شد،دیدار و گفت و گو کردند.

به گزارش خبرنگار کلمه مهندس موسوی در این دیدار ضمن قدردانی از استقامت و پایداری عرب سرخی در طول ۹ ماه بازداشت ،آزادی او را تبریک گفت.

مهندس موسوی همچنین تاکید کرد:به یاری خدای بزرگ ،هوشیاری و هوشمندی نیروهای جنبش سبز در تمامی سطوح سبب پیشرفت آرام اما موثر این موج از ابتدا تا امروز بوده است.میر حسین موسوی ادامه داد:جریان صلح طلبانه ای که از درون مردم جوشید،جز با آرامش راه حق را نمی پیمود.وی خاطر نشان کرد:پیروزی امروز ما مدیون همین آرامش و هوشیاری ها ست.

دکتر زهرا رهنورد نیز در این دیدار با اشاره به شرایط نامناسب زندانیان سیاسی زن نسبت به اخبارمطرح درباره وضعیت بدرالسادات مفیدی،دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران ابراز نگرانی کرد.

دوست سبز پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 12:31

تمجید خاتمی از استقامت و صبوری عرب سرخی

رئیس دولت اصلاحات شب گذشته به دیدار فیض‌الله عرب سرخی رفت.

به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، سیدمحمد خاتمی در این دیدار به تمجید از استقامت و صبوری این عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همچنین خانواده او در طی مدت طولانی حبس وی پرداخت.

وی با ابراز تاسف از برخوردهای فراقانونی صورت گرفته با فعالان سیاسی اصلاح‌طلب، ابراز امیدواری کرد که سایر زندانیان سیاسی دربند نیز سریعتر به آغوش خانواده‌های خود باز گردند

دوست سبز پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 12:33

دیدار مهدی کروبی با عرب سرخی

مهدی کروبی در ادامه دیدارهای خود با خانواده شهدای جنبش سبز، با حضور در منزل شهید اشکان سهرابی از خانواده او دلجویی کرد.

اشکان سهرابی متولد سال ۱۳۶۸ و دانشجوی دانشگاه آزاد قزوین بود. این جانباخته جنبش سبز در تظاهرات مردمی روز ۳۰ خرداد در خیابان سلسبیل، بر اثر اصابت ۳ گلوله به سینه اش کشته شد.

اشکان در قطعهٔ ۲۵۷ بهشت زهرا، ردیف ۵۰، شماره ۱۹ به خاک سپرده شده‌ است.به گزارش سحام نیوز مهدی کروبی با حضور در منزل این شهید یاد و خاطره او و سایر شهدای جنبش سبز را گرامی داشتند.

به گزارش خبرنگار کلمه مهدی کروبی همچنین شب گذشته به دیدار فیض الله عرب سرخی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که پس از تحمل ۹ ماه زندان آزاد شده است ،رفت. کروبی در این دیدار تاکید کرد:امیدواریم به زودی شاهد آزادی سایر زندانیان سیاسی در بند باشیم.

دوست سبز پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 12:34

افزایش نگرانی ها نسبت به وضعیت نصور نقی پور

با گذشت یک ماه از بازداشت نصور نقی پور، وبلاگ نویس و فعال حقوق بشری، آخرین خبرها حاکی از تحت فشار قرار گرفتن وی توسط بازجویان زندان اوین و وضعیت و سرنوشت نامعلوم وی می باشد.

به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران (هرانا)، این فعال حقوق بشری که در جریان یورش و دستگیریِ شبانۀ فعالان حقوق بشری در شامگاه یازدهم اسفندماه گذشته بازداشت شد، کماکان در بند دو الف سپاه در زندان اوین به سر می برد.
این گزارش خاطرنشان می سازد که نصور طی زمان بازداشتِ خود، چند تماس کوتاه تلفنی که با خانواده برقرار نموده و ایشان را از گرفتن وکیل و پیگیری پرونده منع کرده است که بنا به قرائن و شواهد به نظر می رسد این درخواست تنها تحت فشار بیان شده باشد.

عدم دسترسی به وکیل، مفتوح بودن پرونده در دادسرای ویژه در محل زندان اوین و عدم اطلاع رسانی در مورد وضعیتِ وی، سب ایجاد و تشدید نگرانی پیرامون این رونامه نگار و فعال حقوق بشر شده است. هم اکنون دهها تن از فعالان حقوق بشریِ عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، مجموعه فعالان حقوق بشر و گروههای دیگر، در بازداشت و وضعیت بلاتکلیف به سر می برند.

فاطمه پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 13:12

سلام اقا جون...

میدونیدواسه اینکه بیام وبتون چه سختیهایی رو کشیدم الانه به مامان سودابه هم گفتم یاد شعر استاد نوری افتادم که...

من برای حفظ ایران خون دلها خورده ام!!!!....بقیه ش یادم نیست...!!!!که درباره اومدن من به اینجا مصداق پیدا میکنه!

من واسه اومدن به اینجا چه مرارتها که نکشیدم..!!!

دلمون پوسید تو خونه!!!!!بابایی نمیشه شما هم یه همت مضاعف داشته باشید و ولخرجی بکنید وبیاید وبم!!!!چه جاهایی که نرفتید چشمم روشن!!

نمیدونم پرشین از دیشب ناز میکنه اگه این مدت نیومدم سراغتون دیگه هیچی!!!الان تو این کامنت اینقدر حرف میزنم تا پست بعدی دیگه نمیام!!!!


اینم تقدیم به شما....(از یه جایی کش رفتم خودمم نمیدونم اثر کیه!!!!)

قاصدک از پشت شیشه نامه دارد

تو، ولی حتا نگاهی، گوشه چشمی؟

قصه ای، آهی، دلی پژمرده دارد.

قاصدک را باد ناگاهی،
تباهی،
برد.

پنجره وا شد.
نگاهی ماند و جای خالی تنهایی مردی که هرگز،

قصه اش را جز برای قاصدک‌ ها


روی بال ترد بی تابی دگر،
ننوشته بود.


خب منم دوشب پیش ساعتها پشت در بسته پرشینتون معطل موندم!
اشکال نداره..برای دیدن دوست راه هرچه دشوارتر باشه قدر طرف را بیشتر میدونی!!!..خودمو نمیگم هاااا.زود نگی خودشیفته شدی باز؟!
شعر زیبایی بود..واقعا ممنون.خو ش باشی و ایام بکام..یاعلی مدد

ستاره پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 14:39

سلام قاصدک عزیز

فعلا این شعر را داشته باشید تا بعد از خوردن ناهار که برگردم.راستی فکر کنم نفر شونصدو شونزدهم شدم

امروز پرشین بلاگ باز نمیشود.ظاهرا مشکلی دارد.
خوب خدا را شکر که شعر باران شده اید !!!!!!!

در پناه حق
سبز باشید و سلامت

بله خب..این دو پست اخیر کامنتهاش مواجه شده با سیل اشعارفارسی
نظر لطف دوستانه ولاغیر!!.از شما هم ممنون بخاطر ارساتل شعر پایینی از مرحوم شاملو

ستاره پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 14:40

در معبر قتل عام
شمع های خاطره افروخته خواهد شد.
دروازه های بسته
به ناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچه ها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیش باز خواهد شد.

شاملو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد