...پـلـّـه پـلـّـه تـا خـدا...
...ماه من غصه چرا؟...
آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست ؛ گرم و آبی و پـُر از مهر به ما میخندد
یا زمین را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت
بلکه ازعاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید...
و در آغاز بهار ؛ دشتی ازیاس سفید ؛ زیر پاهامان ریخت..
تا بگوید که هنوز؛ پـُر ِامنیت احساس خداست...
...ماه من غصه چرا؟...
تو مرا داری و من هرشب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست...
ماهِ من ؛ دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن
کارآنهایی نیست که خدا را دارند...
ماه من ؛ غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید...
یا دل شیشه ای ات از لب پنجرهءعشق زمین خورد وشکست
با نگاهت به خدا ؛ چتر شادی وا کـُن...
و بگو بادل خود ؛ که خداهست "خداهست"
او همانیست که در تارترین لحظه شب؛
راه نورانی امید نشانم می داد...
او همانیست که هرلحظه دلش میخواهد
همهء زندگی ام غرق شادی باشد...
ماه من ؛ غصه اگرهست بگو تا باشد...
معنی خوشبختی بودن اندوه است...
این همه غصه وغم ؛ این همه شادی وشور
چه بخواهی و چه نه" میوهء یک باغـند...
همه را باهم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر " پشت هرکوه بلند
سبزه زاری ست پـُر از یادخدا...
و در آن باز کسی می خواند...
...که خدا هست...خدا...
...و چرا غصه..؟ چرا...؟
*مهین رضوانی فرد*
یاعلی مدد
پس از باران: نذر جمعه هام برقراره هااا.!.توی قاصدک ِآدینه ها.!.
حتماًیه سر بزن.!.البته"شرمنده میکنی که میآی.!..