*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

چه زیباست.!..پرنده مهاجر

  

اونی که می خواستی تو غبارها گم شد مرغی شد و پشت حصارها گم شد

اسم تو رو، رو بال مرغ ها نوشت  رو کـُنده ی سبز درختها نوشت 

یه روز که بارون میومد بهش گفت  یه روز دیگه ، رو موج دریا نوشت

دریا با موج هاش اونو از خودش روند مرغ هوا گم شد و اونو گریوند

اونی که می خواستی تو غبارها گم شد مرغی شد و پشت حصارها گم شد

باد اومد و تو جنگلها قـدم زد اسم تو رو ؛  از همه جا قـلم زد

ببین جدایی چه به روزش آورد چه سرنوشتی که براش رقم زد

  

 

وسط نوشت:از اونجا که هرحرفی راهرجا نمیشه گفت!.این پست را بذارید بحساب شب

زنده داری و دلتنگی و اینکه فقط حرفی با خودم زده باشم.پس لطفاً دنبال دلیل نگردید.! 

گشتم نبود.!!!!..نگرد...نیست که نیست.!!!  

  

دردها را لمس می کنم   ...    تا تو را حس کنم  

 و در این وادیه  ...   در طلوع صبح دیگر 

 برای آرزوی قاصدک لحظه ها   ...   نامت را پرنده مهاجر بخوانم 

 تو بر من باشی... و من با نام تو پرواز کنم 

 چه زیباست! 

 زیبا نامیدن پرواز مهاجر   ...   بال زدن در اوج نا امیدی 

 ... تا رسیدن به قله شادی ...  

زنده باشید و سلامت..تا بعد..یاعلی مدد..قاصدک 

عشق به شکل پرواز پرنده ست  عشق ؛ خواب یک آهوی رمنده ست